اشرافیت ارتجاعی!!!!(برگزیده مجله پارسی نامه)
وقتی در بازار های طلا قدم می زنی زوج های جوانی را میبینی که ساعت ها پشت ویترین ها به تماشای طلا های رنگارنگ می ایستند تا حلقه ای با قیمت مناسب برای شروع زندگی مشترکشان پیدا کنند!افرادی که هزینه ی خرید 1 گرم طلا را هم ندارند چه برسد به تکه طلایی که قیمت خریدش چند صد میلیون است!
اما وقتی خبر خریدهای میلیاردهای تهرانی را میخوانی قلبت میشکند و با خود میگویی چه می شد به جای ولخرجی های آنچنانی لااقل زیر پر و بال یک زوج جوان را میگرفتند!!
اما کار به جایی میرسد که میلیاردها زمان را هم می خرند!!!
احتمالاً بیشتر قدر زمان و عقربههای ساعت را میدانید!اینجا ساعتها حکم جواهرات گرانقیمتی را دارند که انگار عقربههایشان هر بار که تکان میخورند چرتکه میاندازند و قیمتشان را به رخ صاحبانشان میکشند.
وقتی از پشت ویترین چشمت به قیمتهای نجومی ساعتها میافتد تازه میفهمی «وقت طلاست» یعنی چه؟ برای آنهایی که پیادهروی خیابان ولیعصر (عج) را پیاده گز میکنند حتماً پاساژ مشهوری که بین زعفرانیه و محمودیه قرار دارد و مغازههایش ساعتهای لوکس میفروشند آشناست. فروشگاههایی که قیمت ساعتهایشان گاهی با قیمت یک دستگاه آپارتمان مبله در شمال تهران برابری میکند. اینجا ساعتها فقط عقربههایی که زمان را نشان میدهند نیستند، بلکه کالایی لوکس و اشرافی هستند که شاید تنها چند صد نفر توانایی خرید آن را داشته باشند. این نوشته، گزارش فردا از قیمت ساعت، خریداران آن و برندهای مشهوری است که درآمدهای میلیاردی دارند.
جنس طلا،بدنه الماس
نمای بیرونی پاساژ با پوستر بزرگی که پشت یکی از ویترینها چسبانده شده و چهره دو مرد را درحالی که ساعتهایشان را مقابل چشم عابران گرفتهاند، آنقدرها جذاب هستندکه کنجکاوی رهگذران را برای سرک کشیدن به داخل پاساژ تحریک کند. داخل یکی از فروشگاهها میشوم و جوان آراسته و مؤدبی انگار که از دور من را شبیه یک دسته اسکناس دیده باشد جلو میآید و میگوید:" در خدمتم." میگویم کمی اطلاعات میخواهم از قیمت ساعتهایتان و گرانقیمتترین آنها و خلاصه چراغ صحبتمان را روشن میکنم.
از نگاهش معلوم است باور نمیکند من که سر و وضعم بیشتر به دانشجوهای ندار میخورد اینقدر پول داشته باشم که گرانقیمتترین ساعتشان را بخرم. کمی وراندازم میکند و بعد مثل اینکه توضیح دادن درباره ساعتهای فروشگاه مثل ادای دین به آنهاست با شور و حال خاصی که فقط باید با چشمهای خودتان میدیدید از قیمتها شروع میکند: «گرانترین ساعت ما 19 میلیون تومان قیمت دارد و جنس آن از طلاست و در بدنهاش الماس به کار رفته است. ارزانترین ساعت شرکت ماهم چیزی در حدود 6 میلیون تومان میشود.»
ساعتی با قیمت یک میلیارد و 200میلیون تومان
«افراد خاصی و آن هم از قشر مرفه میتوانند ساعتهای ما را خریداری کنند. ساعتهای 200، 300 هزار تومانی هم کار آدم را راه میاندازد ولی بیشتر مشتری ها یا به قول معروف مدباز هستند یا به دنبال اجناس لوکس میگردند.»
این حرفها را جوانک فروشنده در جواب سؤالهایم که دارد مشکوکش میکند میگوید و میپرسد:" ببخشید ولی این اطلاعات به چه درد شما میخورد؟" اینجاست که مجبورم هویتم را فاش کنم و قول دهم به شرطی که اسمش را در گزارش نیاورم فقط از اطلاعاتش استفاده کنم. او که 12 سال سابقه کار در ساعت فروشی دارد میگوید: «بیشتر خانمها مشتری ما هستند و دلیلش هم چشم و همچشمی بین آنهاست. اصلاً ساعت، عینک، کیف و خودنویس جزو اجناس لوکس به حساب میآید.»
او جمله مشهور ورد زبان ساعتسازان سوئیسی را برایم تکرار میکند: «سوئیسیها میگویند ما برای نیم درصد از مردم کشورهای مختلف ساعت تولید میکنیم. یعنی جامعه هدف آنها در ایران تنها نیمدرصد مردم کشور است. چون افرادی که به دنبال این ساعتها میآیند اولاً جیبهای پرپولی و دوماً سلیقههای خاصی دارند. ساعتهای گرانقیمت همگی دستساز هستند و تعداد محدودی از آنها تولید میشود. حتی بعضی از ساعتها پیشفروش میشوند.»
جوان فروشنده مثل هر کس دیگری که میخواهد خودش را در شغلش حرفهای نشان دهد به آمارهای جالبی اشاره میکند: «الان در سوئیس 130 برند تولید میشود که هم گران قیمت است و هم ارزان قیمت. گرانترین ساعتی که به گوشم خورده متعلق به برند (Patec philippe) با قیمت یک میلیارد و 200 میلیون تومان است!»
ساعت چنگیز خان
وقتی به یکی دیگر از فروشگاههای این پاساژ و مشهورترین آنها وارد میشوم و به دنبال اطلاعات راهنماییام میکنند به سمت میزی که پشت آن پیرمرد کرواتزدهای نشسته است، پیشاپیش از نگاهش میفهمم بازندهام. بدون هیچ حرفی و تنها با دادن یک کاتالوگ به زبان انگلیسی در واقع دست به سرم میکنند و ...
به فروشگاه دیگری میروم که 3 برند مشهور سوئیسی را میفروشد.جوان فروشنده با روی خوش مینشیند پشت میز و درباره ساعتهایشان توضیح میدهد: «گرانترین ساعتی که فعلاً در فروشگاه داریم 39 میلیون تومان است، اما اگر بخواهید سفارش ساخت از روی کاتالوگ شرکت را بدهید قیمتها تا مرز یک میلیون دلار هم میرسد.»
اینجا تهران است سال 1391،من الان در یک ساعت فروشی در شمال تهران هستم. این جمله مثل یک پیام مهم تلگرافی در ذهنم چرخ میخورد تا من را به واقعیت همچنان وصل نگه دارد.
حرفهای فروشنده دوباره من را به خود میآورد وقتی درباره علت گرانی ساعتها میپرسم. «دلیل اصلی گرانی این ساعتها، برند آنهاست. درست است که طلا و سنگهای قیمتی هم در آنها به کار رفته و همگی دستساز هستند اما برندها در این میان نقش تعیینکنندهای بازی میکنند.»
بلند میشود و از داخل یکی از کشوهای میز کناری کاتالوگ میآورد و ورق میزند تا میرسد به صفحه «چنگیز خان»! صفحهای که توضیحاتی درباره ساعتی نوشته با نام چنگیزخان که تنها 30 عدد از آن در دنیا وجود دارد و تازه همه پیشفروش شدهاند با قیمت نجومی 800 میلیون تومان!
او به ساعتهای شگفتانگیز دنیا اشاره میکند و میگوید: «یکی از برندهای مشهور صفحه ساعتهایش را از خاک کره ماه میسازد و یکی دیگر تکهای از کشتی تایتانیک را در بدنه ساعت به کار برده است!»
و حکایت آن نیم درصد
توقع دارید با این قیمتهایی که به گوشم خورده برای جمعبندی چه چیزی بنویسم. فعلاً در این شرایط باید یکبار دیگر به همه چیز فکر کنم. به آن نیم درصد مردمی که میتوانند این ساعتها را بخرند، به ساعتهایی که دیگر فقط نمایانگر زمان نیستند و حتی به دستفروشهای این شهر بزرگ که ساعتهای چینی 2 هزار تومانی میفروشند و به خیلی چیزهای دیگر که فکر می کنم چراغ سؤالهای زیادی را در ذهن شما روشن کرده باشد.سوال هایی از این جنس که وقتی اکثریت مردم در مخارج روزانه شان وامانده اند این «اشرافیت ارتجاعی» تا کجا و تا به کی مانور مبتذل خود را ادامه خواهد داد?